اشک

وقتی که انسان به مسیری که در زندگی خود در حال پیمودن آن است می نگرد میبیند که برای رسیدن به هدف های خود از وسیله های متفاوتی استفاده میکند.بزرگترین هدف در زندگی هر شخصی رسیدن به سر حد کمال و خوشبختی که رضوان و قرب خداست میباشد حال برای رسیدن به این هدف وسایل متفاوتی است اما در تعالیم دین اسلام یکی از مهمترین وسیله ها پیامبر و اهل بیت هستند که همگی شاهراه هدایت و صراط مستقیم و دژ استوار و کشتی نجات هستند که اگر کسی در این کشتی جای گیرد به مقصد خواهد رسید.وقتی در اسباب و وسایل متعلق به ائمه نگاه میکنیم میفهمیم در میان همه آنها آنچه از نظر فائده برترین‌، و از نظر پاداش بزرگترین، و از نظر شرائط موفقیت ساده ترین و از نظر رسیدن به هدف آسان ترین است همان وسائل نجاتی است که متعلق به سید مظلوم، حضرت اباعبدالله است.درست است که پیامبر و معصومین نور و هدایتشان همگی دروازه های بهشت اند اما باب حسین وسیعتر است.همگی آنان کشتی نجات اند اما کشتی نجات امام حسین حرکتش بر امواج توفنده و گسترده دریا وسیع تر و پهلو گرفتن آن بر ساحل نجات آسان تر است.پس در ایشان برای تقرب به خدای بزرگ ویژگی های منحصر به فردی است.

                                  

وسیله اصلی امام حسین ع همانطور که از اول خلقت تا ابد، همه عالمیان از پیامبران بزرگ خدا،ملائکه، انس و جن از آن استفاده کردند اشک است همانطور که خود ائمه به آن توصیه کردند.

حضرت رسول ص فرمودند: فعلی مثل الحسین فلیبک الباکون[ برای مثل حسین گریه کنان گریه کنند.یا خود حضرت با رگهای بریده در سفارش به شیعیان فرمودند:ِأو سمعتم بغریب أو شهید فاندبونی[ اگر خبر غریب یا شهیدی را شنیدید بر من گریه کنید]، یا امام رضا خطاب به ابن شبیب چنین فرمودند: یابن شبیب،ان کنت باکیا علی شی‌ء فابک علی الحسین ...[ پسر شبیب اگر گریان بر چیزی شدی بر حسین گریه کن].

فضیلت گریه بر این امام آنقدر بالاست که حضرت رسول ص فرمود: ألا و صلی الله علی الباکین علی الحسین رحمة و شفقة.[آگاه باشید که خداوند درود و صلوات خود را بر سوگواران حسینی نثار میکند و آنان را مورد رحمت و مهربانی خود قرار میدهد.روزی امیر المومنین به امام حسین نگاه کردند و فرمودند: یا عبرة کل مومن[ ای سبب گریه هر مومن]،حضرت سید الشهدا فرمودند:من،ای پدر؟ امام فرمودند بله فرزندم.در جایی دیگر امام صادق ع میفرمایند:قال حسین بن علی ع : أنا قتیل العبره لا ی?کرنی مومن الا بکی...[ امام حسین فرمود من کشته اشکم هیچ مومنی من را یاد نمیکند مگر آنکه گریان میشود.به اینجا میرسد که گریه بر آن حضرت علامت ایمان به حساب می آید.

امام صادق ع فرمود:لکل شی‌ء ثواب الا دمعة فینا.[ هر چیزی(فعل و کار خوب) ثوابی برایش ?کر شده مگر گریه بر ما که لا یحصی ثوابه.هر کسی حج میرود گفته میشود این مقدار ثواب دارد،اطعام فلان مقدار،نافله اینقدر ثواب دارد و همه افعال خوبی که فکرش را کنید ثوابی برای آن در نظر گرفته شده مگر اشک بر ما اهل بیت.دلیلش هم این است که هر چیزی که ثواب دارد مربوط به این دنیاست و خلق شده در این دنیا و متعلق به آن است،آنچه که ثواب دارد محدود به همین خاک و دنیاست.اما اهل بیت امر و خلقتشان مربوط به این دنیا نیست خلقت آنها از نور بوده، در جامعه کبیره آمده که خلقکم الله انوارا فجعلکم بأرشه محدقین.خداوند آنها را از نور آفرید.که در جای دیگر فرمودند نورنا من نورالله،نور وجودیشان از نور خداست که در مورد نور خدا آمده، الله نور السموات و الارض است.نورشان متصل و برگرفته از نور خداوندی است که نامتناهی است.حال که مربوط به این دنیا نیستند و برگرفته از خداست اموری هم که مربوط به آنان میشود از جنس دنیایی نیست پس ثوابشان هم مانند جنس وجودشان جداست و قابل ‌ذکر کردن و شمردن نیست.

انسان برای امام حسین و اهل بیت یک موقع قلبش محزون میشود اینجا فرمودند:نفس المهموم لظلمنا تسبیح.[نفس کشیدن فردی که به سبب ستم های وارده شده بر ما اندوهگین شود تسبیح گفتن خداست.یک موقع اشک در چشمش حلقه میزند اینجا روایت داریم که گریه کننده بر حسین ع قبل از اینکه اشک از دیده هایش فرو ریزد مورد رحمت و لطف الهی قرار میگیرد.یک موقع اشک از چشمان جاری میشود خود سید الشهدا انه لیری من یبکیه فیستغفر له [امام صادق میفرمایند که حسین ع میبیند که چه کسی گریه میکند و از خداوند برایش طلب آمرزش میکند.امام صادق ع فرمودند:کسی که متذکر مصائب اهل بیت شود خودش گریه کند یا کسی را بگریاند فخرج من عینه دمع مثل جناح بعوضة غفرالله له ذنوبه و لو کانت مثل زبد البحرگر اشک او به اندازه بال مگسی باشد خداوند گناهانش را می آمرزد اگرچه به اندازه کفهای دریا باشد.یا باز در روایت داریم که گریه کننده از جای خود برنمی خیزد مگر مانند روزی که از مادر متولد شده است.نقل میکنند که علامه بحر العلوم در راه برگشت به سامرا بود.در راه با سیدی برخورد کردند و هم مسیر شدند بعد از کمی صحبت کردن علامه متوجه شد که وجنات و رفتار و حرفهای این سید نشان میدهد اهل علم و معرفت باشد شروع به سوال کردن و پاسخ شنیدن شد بعد از چند تا سوال و جوابی که پیش آمد بحر العلوم سوال پرسید که بعضی از شیعیان از ما سوال میکنند که چطور میشود که انسان برای سیدالشهدا به اندازه بال مگسی هم اشک بریزد خدا تمام گناهانش را میبخشد و مانند کسی میشود که از مادر متولد شده.آن سید جواب دادند که هیچ جای تعجب ندارد،مثالی میزنم تا برایت حل شود،سلطانی بود روزی به همراه سربازان به شکار رفتند اما در شکارگاه همراهان خود را گم کرد و از همراهانش دور ماند و در بیابان مدت زیادی به سر برد تا جایی که تشنگی وگرسنگی بر او چیره شد.در همان حال به خیمه ای رسید وارد خیمه که شد دید که یک پیر زن به همراه جوانی در خیمه است.مدتی در آنجا به سر کرد و آن پیر زن و جوان یک بز داشتند که زندگیشان از شیر آن بز تأمین میشد و غیر از آن چیزی نداشتند.آنها بخاطر اکرام به مهمان بز را ذبح کردند و طعامی از آن فراهم کردند تا سلطان میل کند و رفع گرسنگی کند.سلطان شب را در آنجا سر کرد و روز بعد به قصر خود بازگشت و قضیه دیشب خود را گفت که من در شکارگاه همراهان را گم کردم و در حالی که بسیار تشنه و گرسنه بودم و هوا به شدت گرم بود به خیمه آن پیر زن و جوان رسیدم و در حالی که من را نمی شناختند برای پذیرایی از من تمام سرمایه خود که یک بز بود را کشتند و برای من غذا درست کردند،حال در عوض این محبتی که به من کردند من چگونه از آنها تلافی کنم.یکیگفت صد گوسفند،دیگری گفت هزار اشرفی،دیگری گفت یک مزرعه بهشان بدهید.سلطان گفت هرچه بدهم کم است،چون آنها هرچه داشتند به من دادند من هم هر چه دارم باید به آنها بدهم.حضرت سید الشهدا هر چه داشت از مال و اهل و عیال و پسر و برادر و سر و پیکر همه و همه را در راه خدا داد.حال خدا اگر آن همه اجر و پاداش بدهد جای تعجب ندارد.این را فرمودند و از نظر غائب شدند

 

اما به اینجا ختم نمی شود امام میفرماید در وقت مرگ گریه کنندگان،ائمه تشریف می آورند [ فملک الموت أرق علیک و أشد رحمة لک من الام] و ملک الموت را به مدارا سفارش میکنند به حدی که ملک الموت از مادر به گریه کننده مهربانتر میشود. باز روایت از امام رضا است که هر کس برای ما گریه کند و بگریاند [ لم تبک عینه یوم تبک العیون] چشمشگریان نخواهد بود روزی که چشمها گریان است.

کسی که اشک از چشمش جاری شد اما رضا ع فرمودند: قرت بنا فی الجنان عینه[ خداوند او را در غرفه هایی از بهشت جای دهد که همیشه در آنجا ساکن باشد و همنشین ائمه باشند].یا امام صادق ع فرمودند: ثواب گریه [ثوابه علی الله عزوجل و لم یرض له بدون الجنه[ ثواب گریه کن بر آن حضرت بر خداست و خداوند به کمتر از بهشت برای او راضی نمی شود]. حضرت صدیقه طاهره فرمودند هر گاه گریه کنندگان بر آن حضرت داخل بهشت شوند من هم داخل بهشت میشوم، امام مجتبی خودشان با گریه کنندگان بر حسین بن علی در رفتن به بهشت همراهی و مصاحبت میکنند و خود امام حسین فرمودند:اگر گریه کنندگان بر من پیش از من داخل بهشت نشوند من پیش از آنها به بهشت نخواهم رفت.

در اسلام فقط یک جا خدا امضا کرده که یک عملی را مثل یا شبیه آن انجام بدهی آن عبادت را قبول میکنم.در روزه اگر کسی وانمود کند که روزه است یا نماز را فقط  خم و راست بشود خدا اصلا این عبادت را قبول نمیکند اما در اشک بر امام حسین اگر دست خود را به صورت و پیشانی را در هم بکشد و صدای گریه را اظهار کند،امام صادق ع فرمودند:من أنشد فی الحسین شعرا فتباکی فله الجنه.جزای این تباکی او مانند گریه کنندگان است.

مولی محمد کاظم نقل میکند:روزی مردی کیسه ای از طلا و جواهر خدمت مرحوم آیت الله بهبهانی آوردند و گفت هر جور که صلاح میدانید آن را به مصرف برسانید.آیت الله بهبهانی داستان این کیسه را از مرد پرسید و آن مرد گفت که من برای تجارت به روسیه رفته بودم که در آنجا عاشق یک دختر نصرانی شدم و به خواستگاری او رفتم و پدرش شرط قبولی ازدواج را نصرانی شدن من قرار داد.من با خود گفتم که در ظاهر نصرانی میشوم و با این فکر غلط با معشوقه خودم ازدواج کردم.بعد از مدتی که آتش شهوتم فرو نشست و از این تصمیم که دست از دین خود برداشتم بسیار پشیمان شدم.از اینجا که نه راه برگشت داشتم و نمیتوانستم خود را به نصرانیت راضی کنم.سینه ام تنگ شده بود و هیچ از دستورات اسلام به یاد نداشتم.تا بعد از مدتی برقی در دلم زده شد و بیاد امام حسین افتادم.تصمیم گرفتم با اشک بر امام حسین گذشته خود را درست کنم،روزها مینشستم و تک تک مصائب سید الشهدا را بیاد می آوردم و گریه میکردم و هر زمان که همسرم علت گریه من را می پرسید به بهانه ای از جواب طفره میرفتم.یک روز که بسیار گریه کردم همسرم اصرار کرد که علت گریه من را بدانم من هم قضیه  مسلمان بودن خود و اینکه شیعه هستم و از امام حسین برای او گفتم.همسرم به عشق اباعبدالله شیعه شد و بعد از مدتی تصمیم گرفتیم که برای زندگی به کربلا برویم،اما بعد از چند روز همسرم بیماری شدیدی گرفت و به واسطه آن از دنیا رفت.خانواده او هم به رسم مسیحیان خانمم را با تمامی جواهراتش به خاک سپردن.تصمیم گرفتم که جنازه همسرم را شبانه از خاک بیرون آورده و برای دفن به کربلا ببرم.شب وقتی که نبش قبر کردم به جنازه رسیدم اما دیدم یک مرد مجوسی در آن قبر دفن شده است.تعجب کردم،ن?اه به قبر کردم دیدم در قبر هم اشتباه نکردم وقبر همسرم است با حال آشفته برگشتم خانه و هر طور بود به خواب رفتم.در خواب گوینده ای گفتت:خوشحال باش که عیالت هم اکنون در کربلا و صحن اباعبدالله مدفون است و آن مرد هم یک راهزن بوده که فرشتگان نگذاشتند او در آنجا بماند.به کربلا آمدم و قضیه را به خدام گفتم و قبر را شکافتند دیدم درست است،زیور آلات هم برداشتم و به خدمت شما رساندم.اینجوری بود که من و همسرم بوسیله گریه بر اباعبدالله نجات یافتیم.