خاطره ای از زبان مادر شهید رامین تحویلدار:به نظر خیلی ها عجیب می آمد که چطور یه پسر بچه 9 ساله ، با این شور و نشاط توی تظاهرات شرکت می کنه و با صدایی رسا و بلند شعار می ده : (( این نهضت حسینی تماشاچی ندارد . )) مبارزه علیه کفر ونفاق از همان دوران کودکی در وجودش به لطف حضرت سید الشهدا (ع) نهادینه شده بود .

3 یا 4 ساله بود که با خودم می بردمش توی مجالس امام حسین (ع) . روضه که شروع می شد ، مثل کسی که انگار جای دیگه ای سیر می کنه ، حال و هواش عوض می شد .به طوری که با اشک ها و گریه هاش جمعیت رو منقلب می کرد و با ناله های او همه شروع به اشک ریختن می کردند . عشق به امام حسین (ع) توی زندگیش موج می زد .

وقتی از فاو (که از شهر های مرزیه) برگشته بود می گفت : مادر جان تا کربلا راهی نیست ، اونجا خیلی زیباست ، مادر انشاالله راه کربلا رو باز می کنیم و با خودم می برمت کربلا . چشم انتظاری خیلی سخته . مخصوصا اگه یه مادر منتظر جوونش باشه .

13 سال از شهادتش میگذشت و ازش خبری نبود تا وقتی که رفتم کربلا ، خیلی دعا کردم ، انگار منتظرم نشسته بود وقتی برگشتم زنگ زدن و گفتن جنازه اش پیدا شده . توی عملیات کربلای چهار به محبوبش حضرت اباعبدالله (ع) ملحق شد .

خیلی زیبا در آخرین نوشته های به جا مانده از خود مانند ارباب بی کفنش از حق و باطل سخن می گوید : ((بدان که این دنیا فریب دهنده است . پس ای جان برادر ، چرا ما این دو روز دنیا ، بدنبال دنیا برویم . اگر مردم را می بینی که این چنین اند بدان مردم در این دنیا حرص می زنند . بدنبال حق رو که حق سنگین و گوارا است و باطل سبک و خوار است و بدان که حال باید به این نصایح گوش بسته وعمل کنید و خلاصۀ مطلب دنیا رهگذر آخرت است .))

وبسایت حلقه تربیتی شهید رامین تحویلدار