رزمندگانی که جهت غواصی آموزش میدادیم که شهید حاج محمود به عنوان مربی بودند به انها میگفتیم غواصان یکبار مصرف زیرا میبایست بعد از آموزش میرفتند داخل آب و از طریق راه های آبی به قلب دشمن حمله میبردند و لذا انتظار برگشت آنها را نداشتیم.
یکبار جهت انجام عملیات میبایست یک پل استراتژی موقع عقب نشینی خراب میکردیم که دشمن به ما دسترسی پیدا نکند هرچه میکردیم این پل خراب نمیشد و هرچه غواصان میرفتند یا کشته میشدند یا موفق به خراب کردن پل نمیشدند. یکدفعه دیدم شهید محمود لباس غواصی پوشید. گفتم چه کار میکنی؟ گفت مگر نمیبینی بچه ها همه دارند از بین میروند این وظیفه خودم هست که برم پل را خراب کنم. حتما اشکالی در کاراست خلاصه هرچه به او گفتیم ما به شما نیاز داریم و تو نمیتونی بروی (چون خودش مربی شنا و نجات غریق بود) اما قبول نکرد بالاخره داخل آب پریدند و رفتند نزدیک پل چند دقیقه ای بود پل خراب شد و بعد شهید آمد بالا و سجده شکر به جا آورد.گفتم چه شد چه کردی؟ گفت بین خودمان باشد امام زمان مرا نجات داد. میگفت من چاشتی نارنجک را کشیدم و مدت انفجار را روی یک دقیقه گذاشتم به امید اینکه سریع از آب بیرون میایم اما موقع بالا آمدن راه را اشتباهی رفته بودم و به سیم خاردار برخورد کردم که نمیتوانستم بالا بیایم. به ساعتم نگاهی کردم و دیدم چند ثانیه بیشتر نمانده تا انفجار نارنجک.
در آن لحظه متوسل به امام زمان شدم و گفتم امام زمان اگر میدانید که ماندن من به صلاح اسلام و مسلمین و مملکت است کمکم کن تا از آب بیرون بیایم.
شهید محمود میگفت برای یک لحظه چشمم را گشودم و دیدم به اندازه یک راه عبور باریک سیم خاردار پاره شده و توانستم از آن طریق خودم را به خشکی برسانم و متوجه شدم که امام زمان دوست دارد فعلا زنده بمانم و لذا سجده شکر به جا آوردم
باسلام
اینها کاری می کنند که امام زمان عج خودش نگاهش رو به سمتشون میندازه.
اما ما برای جذب نگاه آقا چیکار کردیم؟
یاعلی . . .